گرگ های دوندر
نویسنده:
احمد ضیا سیامک هروی
امتیاز دهید
✔️ رمان "گرگهای دوندر" روایتیست بی نظیر از جماعتی گردنه گیر، و به شکلی نمادین از سرگذشت ملتی تاراج شده. بی آنکه کسی بتواند فرق قربانی و قاتل را دریابد. آنکه تاراج می شود. خود در تاراجی دیگر است و آنکه تاراج می کند خود قربانی خیانتی دیگر است. هر کدام به نفرینی دچارند و برای این نفرین تاریخی است که راه گریزی و گزیری ازین دایره محتوم برایشان نیست.
«پایت را از روی سینه ام بر دار! درد به سینه ام پیچیده است. قفسه سینه ام می ترکد و استخوان هایش خرد می شود. طاقتم دیگر تمام است. پایت را از روی سینه ام بردار! آن روز ها را فراموش کن که تفنگت بودم، چماق دستت بودم، سنگت بودم. گفتی بزن،زدم.گفتی بکش کشتم. گفتی زنده به گورش کن، کردم. گغتی خفه اش کن کردم. گفتی نجاتش بده دادم.گفتی تاراجش کن،کردم.»
داستان با این گفتگوی درونی تلخ شروع می شود. گفتگوی درونی که نوعی رنج مویه است. نوعی زار زدن. اما کم کم فهمیده می شود که این گفتگو هیچ مخاطبی ندارد. نوعی جدال درونی است. نوعی تقلای توبه مانند از دزدی فرتوت،که سرگذشت فرسوده اش را برگ برگ ورق می زند.
سبحان، تا اینجا قهرمان داستان است.کلنجار درونی سبحان به گفتگویی دونفره با همسر پیرش می انجامد و سرانجام راوی دانای کلی وارد داستان می شود. نوعی روایت تیاتری که خواننده را به جستجوی راوی، کنجکاو می کند. تنها کنجکاوی یافتن راوی نیست که خواننده را صفحه به صفحه با خود می کشاند. کنجکاوی رمز گشایی از هذیانهای گیج و پراکنده سبحان بیشتر عطش پیگیری ماجرا را برمی انگیزاند...
بیشتر
«پایت را از روی سینه ام بر دار! درد به سینه ام پیچیده است. قفسه سینه ام می ترکد و استخوان هایش خرد می شود. طاقتم دیگر تمام است. پایت را از روی سینه ام بردار! آن روز ها را فراموش کن که تفنگت بودم، چماق دستت بودم، سنگت بودم. گفتی بزن،زدم.گفتی بکش کشتم. گفتی زنده به گورش کن، کردم. گغتی خفه اش کن کردم. گفتی نجاتش بده دادم.گفتی تاراجش کن،کردم.»
داستان با این گفتگوی درونی تلخ شروع می شود. گفتگوی درونی که نوعی رنج مویه است. نوعی زار زدن. اما کم کم فهمیده می شود که این گفتگو هیچ مخاطبی ندارد. نوعی جدال درونی است. نوعی تقلای توبه مانند از دزدی فرتوت،که سرگذشت فرسوده اش را برگ برگ ورق می زند.
سبحان، تا اینجا قهرمان داستان است.کلنجار درونی سبحان به گفتگویی دونفره با همسر پیرش می انجامد و سرانجام راوی دانای کلی وارد داستان می شود. نوعی روایت تیاتری که خواننده را به جستجوی راوی، کنجکاو می کند. تنها کنجکاوی یافتن راوی نیست که خواننده را صفحه به صفحه با خود می کشاند. کنجکاوی رمز گشایی از هذیانهای گیج و پراکنده سبحان بیشتر عطش پیگیری ماجرا را برمی انگیزاند...
آپلود شده توسط:
mtabrizi
1394/03/24
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گرگ های دوندر